خدا

یکی قلب مارو تنها میخونه

یکی تو سکوت شب جا میمونه

یکی سرنوشتشو باخته ولی

قسمتش بوده اینو خوب میدونه

یکی روزگار شیرینی داره

ولی قلب اون همیشه ویرونه

یکی امروزو دیگه کار نداره

چون که فرداها رو کرده بهونه

یکی شب ستاره ها رو میشماره

تا شاید حس کنه تو آسمونه

یکی سختیا رو زود پس میزنه

همیشه دنبال کار آسونه

یکی خسته میشه توی زندگی

هنوزم فکر میکنه نمیتونه

یکی وقتی اشتباهی میکنه

میزاره تقصیر رسم زمونه

توی این شلوغی خاطره ها

یکی دنبال صدای بارونه

دنبال یکی میگرده که خداست

خدای منو توو ما و اونه

اون میخواد خدا رو دوست داشته باشه

اون میخواد همیشه با اون بمونه

میدونم

دیگه خوبیا گذشته می دونم

دلامون دیگه شکسته می دونم

دیگه شب مثل غبار بی کسی

رو روزای دل نشسته می دونم

دیگه دل نداره مرحم می دونی

تو چشام نشسته ماتم می دونی

دیگه خنده روی لبهام نمیاد

دوباره شادی شده غم می دونی

جدایی آخر راهه می دونم

بی تو دل دیگه سیاهه می دونم

دیگه باید بشکنیم اون قولی رو

که شکستنش گناهه می دونم

باز رسیده وقت رفتن می دونی

روزای سرد گذشتن می دونی

من می خوام برم تو هم با من بیا

دیگه شد زمان مردن می دونی

چیزای زیادی مونده می دونم

دلامون غمو سوزونده می دونم

حتی عشقی که همیشه نمی دید

نگاهای قلبو خونده می دونم

برای عاشقی دیره می دونی

قلب من پیشت اسیره می دونی

دیگه گریه شده روزگار من

دلم از عاشقی سیره می دونی

یهروزی تو برمیگردی می دونم

غم نداری و می خندی می دونم

ولی هیچ موقع تلافی نمی شه

خوبیایی که تو کردی می دونم

هنوزم چشام به راهه می دونی

بی تو زندگیم تباهه می دونی

وقتی که رفتی دل منم شکست

دل شکستن اشتباهه می دونی

می دونم تو دیگه رفتی می دونم

می دونم عهدی نبستی می دونم

خدا جون چه روزگار سختیه

اون که نیست اما تو هستی می دونم

 

قلب

ای قلب که در درون من پنهانی

راز دل آتشین من می دانی

می دانی و وقت دیدنش بی تابی

آرام به سر نمی بری گر خوابی

ای قلب که آسوده نبودی هرگز

هر بار تو کردی دل من را عاجز

ای قلب بگو چگونه درگیر شدی

انگار که از زندگیت سیر شدی

پس کو همه ی گذشته های شیرین

یا آن همه خاطرات خوب و رنگین

کو زندگی پر از نشاط و شادی

کو خنده ی عاشقانه در آزادی

ای قلب دلم برای شادی تنگ است

زیرا که غم و غصه ی دل بی رنگ است

ای قلب بمان بمان و آرام بزن

عاشق شو ولی همیشه بی نام بزن

یه جمله ی عاشقونه تو مال من میشی یه روز

این جمله یادت بمونه تومال من میشی یه روز

نمی دونم کی می رسه اون روزی که مال منی

بهم بگو بی بهونه تو مال من میشی یه روز

تنهایی رو رها بکن بمون کنارم تا ابد

تنها اینه که می مونه تو مال من میشی یه روز

گریه هاتو کنار بزار اشکاتو پاک کن خوب من

غصه نخور هی دیوونه تو مال من میشی یه روز

من عاشقم خیلی زیاد این برای ما کافیه

دوست داشتنم فراوونه تو مال من میشی یه روز

از این جا تا به آسمون حتی زیاد تر از اینا

تموم دنیا می دونه تو مال من میشی یه روز

از روزی که بارون بیاد ما دیگه مال هم می شیم

صدای پای بارونه تو مال من میشی یه روز

عشق

عشق یعنی دوستی با آسمان

عشق یعنی خنده ی رنگین کمان

عشق یعنی لحظه های عاطفه

عشق ورزیدن به قلبی بی کران

،عشق یعنی مهربانی با نسیم

عشق یعنی از ته دل مهربان

عشق یعنی راز گفتن با شهاب

عهد بستن با خدای عاشقان

عشق یعنی اشک معشوقش کند

قلب را خاکستر برگ خزان

عشق یعنی ابتدای زندگی

عشق یعنی انتهای این جهان

عشق یعنی زخم یک درد بزرگ

خون دل قهر زمین و آسمان

عشق یعنی کوچ کردن با دو بال

عشق یعنی ساختن یا آشیان

شعر مریم حیدر زاده و جواب آن

مث اون موج صبوری که وفا داره به دریا

تو مهی مث حقیقت مهربونی مث رویا

تو همون دریایی و من موجی از میون موجات

تو یه آسمون محبت مهربونی توی چشمات

چقدر تازه و پاکی مث یاسای تو باغچه

مث اون دیوان حافظ که نشسته لب تاقچه

تو همون عطر لطیف یاسای تو باغچه هستی

تو مث یه فال حافظ توی قلب من نشستی

تو مث اون گل سرخی که گذاشتم لای دفتر

مث اون حرفی که نا گفته میمونه دم آخر

آره من اون گل خشکیده ی لای دفتر هستم

اما سرخ سرخم از تو که تو دفترت نشستم

تو مث بارون عشقی روی تنهایی شاعر

تو همون آبی که رسمه بریزن پشت مسافر

مث برفی که زمستون میریزه رو قلب تیره

تو میای مث مسافری که یک روز داره میره

مث برق دوتا چشمی توی یک قاب شکسته

مث پرواز واسه قلبی که یکی بالاشو بسته

مث یه تبسمی تو توی قاب عکس خالی

مث یه کبوتر ناز با پر و بال خیالی

مث اون مهمون خوبی که میاد آخر هفته

مث اون حرفی که از یاد دل و پنجره رفته

تو مث دیدنو دیدن تو روزای نو رسیده

مث اون نوشته ای که یه دل خسته کشیده

مث پاییزی و لیکن پری از گلای پونه

مث اون قولی که دادی گفتی یادش نمیمونه

تو مث قطره ی بارون که میباره دونه دونه

مث اون خش خش برگی که میگه وقت خزونه

تو مث چشمه ی آبی واسه تشنه تو بیابون

تو مث آشنا تو غربت واسه عاشقای مجنون

اگه من چشمه ی آبم واسه تشنه تو بیابون

تو مث غریبه ای آشنا شدی با من مجنون

تو مث یه سرپناهی واسه عابر غریبه

مث چشمای قشنگی که تو حسرت یه سیبه

تو جاده واسه رفتن یه عبوری واسه جاده

تو یه سیبی که دوتا چشم توی حسرت تو مانده

تو مث دفتر مشقم پره خطای عجیبی

مث شاگردای اول کمی مغرورو نجیبی

تو یه خطی پره معنا تو یه دفتر واسه عاشق

که نوشته میشه هر بار رو تو تکرار دقایق

دل تو یه آسمونه دل تنگ من زمینی

میدونم عوض نمیشی تو خودت گفتی همینی

آسمونی یا زمینی دل تو پاک و زلاله

من همینمو میدونی دل تنگم تو چه حاله

مث یه تولدی تو مث تقدیر مث قسمت

مث الماسی که هیچ کس واسه اون نذاشته قیمت

تو مث یه رسم زیبا که گذشته جا میزاره

مث قیمت محبت وقتی دل بی کس و کاره

مث نذر بچه هایی مث التماس گلدون

مث ابتدای راهی مث اینه مث شمعدون

تویی یک دعای زیبا تویی یک باغچه پر از گل

تو مث یه راه روشن مث یه جاده مث پل

مث قصه های زیبا پری از خوابای رنگی

حیفه که پیشم نمونن چشمای به این قشنگی

تو مث رویای آبی تو یه آسمون ستاره

تو همون چشمایی هستی که یه عمره بی قراره

پره نازی مث لیلی پره شعری مث نیما

دیدن تو رنگ مهره رفتن تو رنگ یلدا

اینو باید به خودت گفت مث لیلی پره نازی

دیدن تو مثل نوره رفتن تو مثل بازی

بیا مث اون کسی شو که یه شب قصد سفر کرد

دید یارش داره میاد موندشو صرف نظر کرد

تو بیا مثل کسی شو که یه شب دلش رو بردی

ولی نه یادشو کردی نه یه کم غصشو خوردی